سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر آسمان خدا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دلــــــــــــــکــــــــــــم

گـلـــم هــــمه کــســم ، رســم دنـیــا بــی وفــایـــــــه ،دلــکم ،دلکم ،دلکم ، دل مــن بــغـض تـو بـشـکـن ، غـــریــبـــگی نــکــن بــا مــن ، بــبـار مـثــل ابر بــهــار دل مـــن ، اونــی کــه تــو رو شـــکــســتــه ، خـدا جــوابــشــو مـیـدهبــبــار مــثــل ابــر بــهـــار دلــکـم

معنی عشق

عشق یعنی مستی ودیوانگی

عشق یعنی با جهان دیوانگی

عشق یعنی شب نخفتن تاسحر

عشق یعنی سجده‌ها با چشم تر

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست بی پروا شدن

عشق یعنی لحضه‌های التهاب

عشق یعنی لحظه‌های ناب‌ ناب

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن


فکر مــــــــــــــنی

وقتی       داری       فکر      می کنی      که    من   دارم    فکر    می کنم     که    تو    داری      فکر     می کنی     که من     به    چی فکر     می کنم    دوست    دارم     که       فکر     کنی     به    تو    فکر     می کنم ………….


نکته

داشتم     به    این    میفکریدم     که    وقتی       به    دنیا    می آییم   در   گوشمان     اذان     می گویند    و   وقتی میمیریم       برایمان     نماز    می خوانند    ، به      راستی چه      کوتاه     است     زندگی....     !!!!!!! فاصله      اذان تا     نماز......


وقت عشق

و

 

و آن زمان که عاشق می شوی

                                         و می دانی که عشقی هست

و باور داری کسی که تو را دوست دارد

 

                                و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند.. 

 

در آن لحظات می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست .....

 

                              و آن زمان که کسی در فراسوی خیال تو نیست

 

و تو تنهای تنها در جاده های برهوت زندگی قدم می زنی

 

                         تنها اوست که به تو آرامش خیال می دهد.....

 

 

 

 

 

 

کلام آخر

 

خدایا از عشق امروزمان برای فرداهامان چیزی کنار بگذار..

 

برای آن روزی که فراموش می‌کنیم عاشق بوده ایم ...

 

یک مشت... اندازه ی یک لبخند..یک خاطره اندازه ی یک نگاه ..

 

تا دوباره بشکفد تا دوباره ببارد و سیراب گرداند همه ی روح و قلب و جانمان را...

 


سگ دانا

کرم شبتاب

 روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت : " چیزی از من بخواهید. هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است."

و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.

در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت :" من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ. نه بالی و نه پایی ، نه آسمان ونه دریا. تنها کمی از خودت، تنها کمی از خودت را به من بده."

و خدا کمی نور به او داد.

نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت :" آن که نوری با خود دارد، بزرگ است، حتی اگربه قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی."

و رو به دیگران گفت :" کاش می دانستید که این کرم کوچک ، بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست."

                                                                ××××

هزاران سال است که او می تابد. روی دامن هستی می تابد. وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است.

 

 سگ دانا:

یک روز سگِ دانایی از کنار یک دسته گربه می گذشت .

وقتی که نزدیک شد و دید که گربه ها سخت با خود سرگرم اند و اعتنایی به او ندارند ایستاد .

آنگاه از میان آن دسته یک گربه درشت و عبوس پیش آمد و گفت:" ای برادران دعا

کنید ؛ هرگاه دعا کردید  باز هم دعا کردید و کردید ، آنگاه یقین بدانید که بارانِ موش خواهد آمد ."

سگ چون این را شنید در دل خود خندید و از آن ها رو برگرداند و گفت: " ای

گربه های ابله ، مگر ننوشته اند و مگر من و پدرانم ندانسته ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان  و عبادت می بارد موش نیست بلکه استخوان است."

 

 


سوسک

گفت:کسی دوستم ندارد. می دانی چقدر سخت است این که کسی دوستت نداشته باشد؟

 

تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی.حتی تو هم بدون دوست داشتن...!

 

خدا هیچ نگفت.

 

گفت:به پاهایم نگاه کن! ببین چقدر چندش آور است. چشم ها را آزار می دهم. دنیا را کثیف مــی کنم.

 

آدم هایت از من می ترسند. مرا می کشند برای اینکه زشتم. زشتی جرم من است.

 

خدا هیچ نگفت.

 

گفت:این دنیا مال قشنگ هاست. مال گلها و پروانه ها.مال قاصدک ها مال من نیست.

 

خدا گفت چرا مال تو هم هست.

 

دوست داشتن یــک گــل دوست داشتن یـــک پـــروانه یا قاصدک کار چندان سختی نیست.

 

 امـا دوست داشن یـک سوسک کاری دشوار است.

 

دوست داشتن کاری است آموختنی؛و همه رنج آموختن رو نمی برند.

 

ببخش کسی را که تـــو را دوست ندارد. زیــرا هنوز مؤمن نیست. زیــرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته.

 

 او ابتدای راه است.

 

 مؤمن دوست دارد.همه را دوست دارد. زیـرا همه از من است. و من زیبایم.

 

 چشم های مؤمن جز زیبا نــمـی بیند. زشتی در چشم هاست.

 

  در این دایــره هر چه که هست,نیکوست.آن که بین آفـریده های من خط کشید

 

 شیطان بود. شیطان مسؤول فاصله هاست.

 

حالا قشنگ کوچکم!نزدیک بیا و غمگین نباش.

 

قشنگ کوچک حرفی نزد و دیگر هیچگاه نیندیشید که نا زیباست.

 

 

 

                                            ***********

 

 

افلاطون می گه:

 

" اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی

 

 نگیرش،چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم

 

 که دیدنه، اما اگــه یه روز بــا عقلت کسی رو دوست داشتی،اگــه عقلت

 

 عاشق شد، بدون کـــه داری چیزی رو تجربه می کنی کـه اسمش عشق

 

 واقعیه."